طالبان در راستای منافع شان، نه به دین اهمیت می دهند و نه به شریعت. آنها از بین دین و دالر، دالر را انتخاب می کنند اما از واقعیت هایی هراس دارند…
باید بپذیریم که طالبان از طریق جنگ، افغانستان را تصرف نکردند بلکه افغانستان به طالبان تحویل داده شد.
زلمی خلیلزاد مسئول انتقال قدرت از غنی به طالبان و مأمور تغییر نظام از جمهوریت به امارت بود.
امریکا در سالهای آخرِ حیاتِ حکومت غنی طالبان را بعنوان طرف خود در قضایای افغانستان به رسمیت شناخت و وارد مذاکرات پنهانی با آنها شد. سپس با بی مسئولیتی نسبت به مردم و قوای امنیتی افغانستان نیروهای نظامی خود را از افغانستان بیرون کشید و موجبات فروپاشی ساختارهای امنیتی افغانستان را فراهم کرد.
هیچ فرد، گروه و کشوری به اندازه خلیلزاد و امریکا به طالبان خدمت نکرده اند.
امریکا در واقع طالبان را جایگزین مطمئن و مورد اعتماد جمهوریت غنی می دانست که می توانند بهتر از اشرف غنی مطالبات امریکا را برآورده بسازند.
خطر طالبان بعد از تفاهم با امریکا برای امریکایی ها کاملا خنثی می شد اما می توانست همچنان به حیث نیروی نیابتی امریکا و یک گروه باجگیر در منطقه جایگزین اشرف غنیِ بی خاصیت و بی بنیه شود. بنابراین، امریکا تمام تسلیحات پیشرفته جنگی خود را (به ارزش حدود ۸۵ میلیارد دالر) برای طالبان گذاشت.
تمامی مراحل جایگزینی و استیلای طالبان بر ولایات و پایتخت افغانستان تحت اداره و هماهنگی و اطلاع امریکا صورت گرفت. تنها خلل در این روند، فرار پیشبینی ناشده اشرف غنی از کابل بود که تا حدی اخلال و پارازیت ایجاد نمود. برهمین مبنا اشرف غنی در نشستی نیمه خصوصی به دوستان اوغانش گفته بود که بعدها اثر فرار مرا می فهمید!
نیروهای جنگی امریکا افغانستان را ترک کردند اما همانطور که پیشبینی می شد بخش استخباراتی-اطلاعاتی و نیروهای هماهنگی و مستشاری امریکا در افغانستان بعنوان ناظر ماندند و کارمندان محلی آن در لایه های مهم حاکمیت طالبان از جمله در وزارت دفاع، داخله، استخبارات و ریاست الوزرا و… جابجا شدند. پایگاههای نظامی امریکا جای خود را به مراکز اطلاعاتی- سیاسی داد و حضور نظامی آنها از بیابانها و اطراف، به پایتخت افغانستان و به ساختمانهای مجهز و زرهی شهر کابل انتقال یافته و شکل جدیدی به خود گرفت.
به موازات همه اینها امریکا با بلاک کردن ظاهری پول افغانستان و ایجاد جنگ تبلیغی-زرگری؛ هفته وار مبالغ هنگفتی در اختیار حکومت طالبان قرار می دهد. بخش قابل توجه کمک های مالی امریکا به طالبان بصورت مخفیانه صورت می گیرد که در اختیار اداره استخبارات، وزارت دفاع و سایر عوامل نزدیک به خود پرداخت می نماید. پرداخت ماهانه هفت میلیون دالر به اداره استخبارات طالبان، فقط گوشه ای از حمایت های مالی امریکا از طالبان است. همچنین مدیریت بازار و ارزش پول افغانی، گوشه دیگری از خدمات امریکا به طالبان است.
اینکه اختلافات عمده ای میان رهبری طالبان بر سر نحوه تعامل با امریکا وجود دارد، کمی اوضاع را پیچیده ساخته اما در اصل مسئله، تاکنون تغییری نیاورده است. امریکا از طالبان توقعاتی فراتر از لفاظی های موجود همچون تحصیل دختران و آزادی زنان و حقوق بشر دارد. یکی از این توقعات، این است که در مراودات خود با کشورهای همسایه و منطقه پایش را به اندازه گلیم اش دراز کند. حق ندارد مستقل از مطالبات امریکا با آنها در هر سطحی که مایل باشد رابطه برقرار کند.
امریکاییها هنوز از حلقه قدرت قندهاری ناامید نشده اند و زمانی که ناامید شوند این اجازه را هم به ملاهای لوی قندهار نمی دهند که در آغوش ایران بیفتند و یا عروس چین و روسیه شوند. یقینا در صورت تداوم سرکشی و یا در صورت تبدیل شدن به عناصر خودسر، یکی از روزها یا شبها با یک طیاره بی سرنشین، کجرفتاری طالبان را راست خواهند کرد؛ همچنانکه تا به حال چندین بار در کابل چنین کرده اند.
روسها به همین نسبت که طالبان افسار قاطرشان را سمت امریکا کج کرده اند، به طالبان بدبین شده و حتی در حرکتی نخ نما تعدادی از مخالفین طالبان را به روسیه دعوت و میزبانی کردند و چندین بار هم لفاظی هایی انجام دادند تا به طالبان بگویند فراموش نکنید که ما هم اینجا هستیم!
طالبان اما برای اعتمادسازی با امریکا بارها درگیری مرزی با ایران ایجاد کرده، جلو ورود آبهای مرزی به ایران را سد کرده و تنش های مداوم لفظی با ایران داشته و با زبان و فرهنگ فارسی دشمنی کرده است.
طالب دشمن زبان فارسی است. زبان فارسی را زبان مجوس می داند. برخی افغانهای تطهیرگر ساده لوح، بعد از کنفرانس منطقوی اخیر در کابل که امیرخان متقی وزیرطالبان بیانیه اش را به زبان فارسی تهیه کرده بود شادمانی کردند! اما نفهمیدند که هدف متقی چه بود و طالبان در عمل با فارسی و فرهنگ چه کرده اند!
واقعیت امر اینست که طالبان هرگز نه جزوی از محور مقاومت بوده، نه استعدادش را داشته و نه در این راستا گام عملی برداشته و نه سنخیتی با حزب الله و انصارالله و کتائب عراق و حتی با گروه حماس دارد.
طالبان از بین ایران و امریکا؛ خوش مان بیاید یا نیاید جداً دنبال تعامل با امریکا و وابسته به دالرهای امریکایی و کمک های اقتصادی – سیاسی غرب است. از دید طالبان امریکا دشمن بی خطر و ایران دوست خطرساز است. امریکا کاری به ایدئولوژی دینی-مذهبی طالبان ندارد اما ایران خودش صاحب یک مذهب و ایدئولوژیِ باظرفیت و توانمند است. طالب مشکلی با مذهب امریکا ندارد اما با تشیّع شدیدا مشکل دارد. مذهب طالبان خطری برای امریکا نیست اما مدارس جهادی طالبان خطر جدی برای ایران هست. امریکا در افغانستان پایگاه مردمی ندارد اما اگر ایران بیش ازین خراب نکند، در میان بخشی از مردم افغانستان پایگاه دارد که می تواند برای طالب دردسرساز باشد.
از بین چین و امریکا از دید طالبان؛ چین یک کشور مهم، ابرقدرت اقتصادی و یک همسایه قدرتمند اما بسیار استفاده جو و خسیس است که بعنوان نمونه در زلزله ویرانگر هرات، فقط ۲۰۰ هزار دالر کمک کرد. در حالیکه این کشور حداقل ۴۰۰ معدن مهم افغانستان را قرارداد و یا سروی کرده است. همان موقع طالبان این دوصد هزار را در کنار ۸۰ میلیون دالری قرار دادند که در همان هفته از امریکا رسیده بود.
در مجموع؛ دل طالبان به سوی امریکا پَر می کشد ولی از همسایه ها هراس دارند. اگر بخشی از همسایه ها علیه این حکومت نوپای وابسته به امریکا متحد شوند باتوجه به نفرت عمومی مردم افغانستان از طالبان، یقیناً لُنگی پرانی طالب آغاز می شود. طالب عشق امریکا در سینه دارد ولی ترس از همسایه در دل دارد. این یک واقعیت غیرقابل کتمان است: تردید طالبان از رفتن علنی زیر چتر امریکا ترس از همسایه و منطقه است. اگر ترس از همسایه ها نباشد طالبان رسما خطبه عقدشان را با امریکا می خوانند. طالبان در راستای منافع شان، نه به دین اهمیت می دهند و نه به شریعت. آنها از بین دین و دالر، دالر را انتخاب می کنند و این یک واقعیت است.
بعضی همسایه های محترم ما تصور می کنند حالا که امریکا از افغانستان رفته و طالبان حاکم بر افغانستان شده؛ حالا باید از این فرصت استفاده نمود و بر روی حُسن همجواری و منافع مشترک و مبادلات تجاری-سیاسی و آینده نگری و اخوت کار کنیم؛ در حالیکه باید گاهی به این مهم نیز بیندیشند که طالبان فراتر از تصور ما مشکل دارند؛ پایه های حاکمیت طالبان هنوز لرزان است، از قدرت همسایه ها می ترسند، از تنش با چارطرف جغرافیای خود ترس دارند، هر همسایه هواداران خود را در داخل افغانستان دارد، مردم افغانستان رعیتیِ طالبان را نمی پذیرند، در داخل افغانستان مطالبه گری وجود دارد، اقوام متعدد افغانستان ظرفیت شورش و شورشگری دارند و هزاران مشکل که طالبان دارند و می ترسند؛ اما همسایه های ما گمان می کنند که طالبان چون با امریکا جنگیده پس هیچگاه امریکایی نمی شود.
اگر همسایه ها خواسته باشند که طالبان امریکایی نشوند باید جور حاتم بخشی های امریکا و اقمار امریکایی را بکشند؛ آیا این ممکن است؟ آیا طالبان به آسانی می توانند امریکا را نفی کنند؟ می توانند در بازی کلان سیاسی بدون نگاه به امریکا اقدام کنند؟ در قضیه جنایات اسرائیل در غزه و کشتار فلسطینی ها موضع رسمی رهبر طالبان چه بوده است؟
حالا در آستانه کنفرانس دوحه قرار داریم. شروط اجلاس را چه کسانی تعیین می کنند؟ محورهای اصلی این اجلاس، کدام دسته از کشورها را به هدف، نزدیکتر می کند؟ کدام کشور نظارت بیشتری بر طالبان دارند و این ناظر و ناظران به کدام کشور پاسخگو خواهند بود؟ هر کشور چه حد از دخالت در تعیین آجندای نشست داشته اند!
کشورهای همسایه و منطقه در صورتی می توانند طالبان را در دامان خود جای دهند که قبلا اجماع منطقوی شکل دهند، منافع مشترک و تهدیدهای مشترک منطقوی، تعریف کنند؛ ظرفیت های بزرگ اقتصادی-امنیتی-سیاسی ایجاد کنند، روی دیگری نیز از خود نشان بدهند، مزاحم گروههای مخالف طالبان نشوند و براساس اراده ملت افغانستان در کنار مردم افغانستان گام بردارند.
آژانس خبری پامیر